گزارشی از «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور» با حضور میهمان ویژه، خسرو دوامی، نویسندهٔ ساکن آمریکا

کامران قوامی – ونکوور

در تاریخ نهم نوامبر۲۰۲۱، کارگاه هفتگی داستان‌نویسی تحت نظر استاد محمد محمدعلی، نویسندهٔ ساکن ونکوور، پذیرای مهمان ویژه‌ای از آمریکا‌ بود؛ خسرو دوامی، نویسندهٔ ساکن کالیفرنیای جنوبی.

در این جلسه به بررسی دو داستان کوتاه از ایشان پرداخته شد. داستان «کلوپ بیلیارد آرزو» و همچنین داستان «رودخانهٔ تمبی». متأسفانه به‌دلیل بلندی داستان «کلوپ بیلیارد آرزو» و محدودیت جا، امکان چاپ آن در نشریه نبود، هرچند، علاقه‌مندان می‌توانند آن را در وبسایت و شبکه‌های اجتماعی رسانهٔ همیاری بخوانند. داستان «رودخانهٔ تِمبی» اما در همین شماره در صفحهٔ ۴۴ به‌چاپ رسیده است و علاقه‌مندان می‌توانند آن را در اینجا بخوانند. در این گزارش، گزیده‌ای از این نشست به دوستانی که موفق به شرکت در این جلسه نشدند و دوستداران ادبیات تقدیم می‌شود. این جلسه از طریق زوم برگزار شد و ۳۰ نفر در آن شرکت داشتند. هماهنگی‌های لازم برای برگزاری جلسه را کامران قوامی و گردانندگی آن را فریبا فرجام از اعضای «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور» بر عهده داشتند. 

در ابتدا استاد محمدعلی مطابق معمول برنامه‌های ویژهٔ کارگاه، طی مقدمه‌ای به معرفی اجمالی خسرو دوامی و کارهای او به‌شرح زیر پرداختند:

«خسرو دوامی متولد ۱۳۳۶ در تهران است. او از سال ۱۹۸۶ به جنوب کالیفرنیا آمده و همراه همسرش، مهرنوش مزارعی، در شمال سن دیه‌گو زندگی می‌کند. او تحصیلات دانشگاهی‌اش را در آمریکا در رشتهٔ مهندسی الکترونیک به‌پایان رسانده است.

از خسرو دوامی تا به‌حال سه مجموعه‌داستان و دو داستان بلند منتشر شده است: 

  • پرسه، نشر ری‌را، لس آنجلس ۱۳۷۷
  • پنجره، نشر ری‌را، لس آنجلس ۱۳۸۰ 
  • هتل مارکوپولو، انتشارات نیلوفر، تهران ۱۳۸۳
  • داستان بلند Angel Ladies، چاپ اول، نشر نارنجستان، لس آنجلس ۱۳۸۵
  • داستان بلند Angel Ladies، چاپ دوم، نشر مهری ۱۴۰۰
  • داستان بلند یاس ایرانی، نشر القصه ۱۴۰۰

او مجموعه داستان «کلوپ بیلیارد آرزو» را در دست چاپ دارد. 

کتاب پرسه، به‌عنوان کتاب برگزیده نشریهٔ سنجش – ویژهٔ نقد ادبی در آلمان شناخته شد و مجموعه‌داستان هتل مارکوپولو در تهران برندهٔ جایزهٔ مهرگان ادب سال ۱۳۸۳ و نامزد نهایی دریافت جایزه‌های بنیاد گلشیری، یلدا و منتقدین مطبوعات بوده است. همین کتاب از طرف منتقدین مطبوعات در ایران یکی از ده نامزد نهایی بهترین مجموعه‌داستان دههٔ هشتاد خورشیدی بود.»

پس از صحبت‌های استاد محمدعلی در ادامه خسرو دوامی با صدای گرم و خوانش روان داستان «کلوپ بیلیارد آرزو» را به‌صورت خلاصه برای شرکت‌کنندگان در این نشست خواند. 

خلاصهٔ داستان: «کلوپ بیلیارد آرزو» داستان فرار هفت نفر از گروه‌های مختلف اعم از چپی، سلطنت‌طلب، بیلیاردباز و… با هم پس از انقلاب ایران در تابستان سال ۱۳۶۲ است. راوی از سیاست می‌ترسد و می‌خواهد نویسنده شود و در بیان وقایع لحنی بی‌طرفانه دارد، گویا دارد خاطرات خود را بی‌کم‌و‌کاست تعریف می‌کند. داستان در مسافرخانه‌ای می‌گذرد که همهٔ فراری‌ها از گروه‌های مختلف در آن به‌طور موقت ساکن شده‌اند. گویی مسافرخانه ایران است و فراری‌ها گروه‌های مختلف ایرانی‌ها. در این میان کودکی به‌نام اَرانی، پسر قدرت که چپی است، حضور دارد که در پایان داستان هم اوست که پزشک شده و در ترکیه مشغول کار است. این داستان سرنوشت چند نسل را با سرعت توضیح می‌دهد.

پس از خوانش داستان سپس نوبت به اظهارنظر و طرح سؤالات شرکت‌کنندگان رسید که خلاصه‌ای از آن تقدیم می‌شود.

امیر حسین یزدان‌بد با ستایش از مهارت خسرو دوامی در ساختن مکانی که روح تعدادی آدم را در خودش تسخیر می‌کند، تأکید کرد که این داستان تجربهٔ زیسته است و نه برآمده از تخیل. همچنین ایشان بیان کرد که ظاهراً داستانِ مهاجرت است، اما در معنا بیرون‌رانده‌شدن یا دیاسپورا است.

سعید ممتازی در ادامه گفت اگرچه داستان تلخ است و پر از حسرت و ناراحتی، اما با پسری که پزشک شده، روزنه‌ای از ادامهٔ زندگی نشان داده می‌شود. ایشان داستان را بسیار جذاب و شبیه فیلمی توصیف می‌کند که نمی‌توان از تماشای آن دست کشید. 

جمال کردستانی اضافه کرد که در داستان‌های خسرو دوامی چیزی اضافه نیست و ادبیات در تبعید و «اندوه ویرانگر غربت» بسیار خوب نشان داده شده‌اند. ایشان در مقابل فکر می‌کند که برخی ‌شخصیت‌ها کامل نشده‌اند و گنگ‌اند، مثل راوی؛ راوی خنثی است و معلوم نیست چطور فکر می‌کند. 

سودابه رکنی در ادامه گفت کسانی‌که در آن دوره مهاجرت کرده‌اند می‌فهمند که این داستان تاریخ شفاهیِ آن سال‌ها را بیان کرده است و برای ایشان یادآور خاطراتش در ترکیه بوده است. در این داستان در واقع کل ایران در یک مسافرخانه جمع شده است.

مهرخ غفاری مهر از این‌همه صفا و عاطفه در این داستان ممنون است، اما در ادامه به نقد تکنیکی داستان پرداخته است با طرح چند سؤال: اول اینکه آیا این داستان است یا تنها ذکر یک خاطره، و اگر داستان است، عنصر تخیل در آن دیده نمی‌شود و اگر خاطره است، بسیاری از جزئیات مغفول مانده است. سؤال دوم اینکه چرا تمام گفت‌وگوها در متن داستان امده و راوی تعریف می‌کند. و در آخر ایشان نقش زنان داستان را ناچیز می‌داند و می‌پرسد آیا لازم نبود که زن‌ها صدای رساتری در این داستان می‌داشتند.

در اینجا امیر یزدان‌بد مجدداً توضیحاتی اضافه کرد که این نوعی داستان با تمپوی بالاست و می‌خواهد با سریع‌ترین روش از صفر تا صدِ یک انسان را برساند. ایشان اما موافق بود که داستان‌های خسرو دوامی از نگاه فمینیستی کتک‌خور دارد و در این داستان هم دنیای زنانه وجود ندارد. 

مهرنوش مزارعی نیز تأکید کرد که با شخصیت زن داستان، نیلوفر، مسئله دارد و با مهرخ غفاری مهر هم‌نظر است. او همچنین گفت که این افراد مهاجر نیستند و فراری‌اند. ایشان تأکید کرد کارهای خسرو دوامی خوش‌خوان‌اند.

نوشا وحیدی گفت که از لحن بی‌طرف راوی لذت می‌برد و به‌نظرش نظرات فمینیستی مطرح‌شده صحیح نیست و خسرو دوامی به‌عنوان مرد باید نظرش را بگوید و لازم نیست به‌زور مطالبی دربارهٔ زنان را در داستانش وارد کند. همچنین گفت چه اهمیتی دارد که این داستان، داستان یا خاطره نامیده شود. این داستان خیلی ساده سرنوشت سه نسل را به‌خوبی نشان می‌دهد.

پیمان مشکات از خوانش خسرو دوامی تعریف کرد و پیشنهاد داد که ایشان داستان‌هایشان را به‌صورت فایل صوتی هم منتشر کنند.

فریده مختارزاده نیز گفت بهتر است فکر کنیم که این یک خاطره است و با توجه به این موضوع بهتر است راوی بی‌طرف باشد، همان‌گونه که واقعاً هم بی‌طرف است.

رهی متینی کلوپ بیلیارد آرزو را در ابتدای آن داستان و در مراحل پایانی‌اش یک خاطره می‌بیند.

از نظر مرتضی مشتاقی این یکی از بهترین روایت‌هایی است که دربارهٔ این بخش از تاریخ ایران نوشته شده است. او همچنین زن را در این داستان عنصر فعالی می‌داند چون زنِ گم‌شده فعال سیاسی بوده است.

مجید میرزایی نیز از جنبهٔ باورپذیری داستان آزادیِ قدرت در دستگیری اول با پادرمیانی ریش‌سفیدها را غیرواقعی می‌بیند. 

خسرو دوامی پس از تشکر از توجه افراد و نظرات ارائه‌شده، به‌ ذکر توضیحاتی به‌ این شرح پرداخت:

  • دغدغهٔ من در خلق این داستان این بوده که بتوانم یک داستان خطی گزارش‌گونه بنویسم. 
  • راوی باید نگاهی خونسرد داشته باشد تا بتواند وقایع پررنگ را بدون درگیرشدن عاطفی در آن‌ها بیان کند. حفظ این لحن خونسرد برای من سخت است. 
  • راوی سیاسی نیست و بی‌طرف است و نمی‌خواهد قضاوت کند. 
  •  در کلوپ بیلیارد آرزو، همه موقت‌اند. جمع اضدادند. فرار، نقطهٔ مشترک همهٔ آن‌هاست. هیچ‌کدام در جای خود نیستند. کاریکاتوری‌اند از آنچه که باید باشند. همه دچار نوعی تغزل ناتمام‌اند. 
  • به‌نظرخود من رنگین‌ترین شخصیت‌های این داستان دو زن قصه‌اند. 

در انتها استاد محمدعلی یادداشت خود را پیرامون داستان «رودخانهٔ تمبی» به‌شرح زیر خواند: 

«به‌جهت یادآوری عرض می‌کنم که رودخانهٔ تمبی در استان خوزستان و در جنوب شهر مسجدسلیمان است و مسجدسلیمان اولین شهر ایران است که در سال ۱۹۰۸ میلادی در آن نفت استخراج شد و شهری کارگری محسوب می‌شود. در حوالی این شهر باستانی تاکنون یکی چند معبد از دورهٔ هخامنشی کشف شده و حالا در این داستان خواننده با نوعی توازی یا همسان‌سازی تاریخی، افسانه‌ای و اسطوره‌ای روبه‌روست. بحث گم‌شدن خودخواستهٔ کیخسرو در شاهنامهٔ فردوسی از یک‌سو و خسرو داستان رودخانهٔ تمبی از سوی دیگر رابطه‌ای می‌سازد که به‌راحتی نمی‌توان از آن گذشت. اما یکی از دلایل من برای دوست‌داشتن این داستان چه بسا چشم‌داشتن به غنی‌شدن یا غنی‌سازی داستان امروز است با بازنگاری قصه‌ها و افسانه‌ها و حماسه‌های کهن ایرانی. در این شیوه، نویسندهٔ آشنا به متون قدیمی با افزودن یا تغییردادن برخی از عناصر، آن را به‌گونه‌ای باز می‌نویسد که آن متن به شرایط و اوضاع اجتماعی – فرهنگی معاصر ربط پیدا می‌کند و معنا و تعبیر جدیدی می‌آفریند و بدین وسیله اثر خود را چندصدایی و دموکراتیزه می‌کند. حتی اگر منجر به نقیضه شود. چرا که آثار هنری در ذات خود نقیضه‌پرور است. در این داستان، نویسنده از فرهنگ و ادب گذشتگان این آب و خاک برای پیشبرد مقاصد و تأمین مدعای خود سود می‌برد و هنرمندانه از آن گنجینه بهره می‌گیرد. خواننده را مقابل این پرسش قرار می‌دهد: بحث مرگ‌اندیشی کیخسرو ناشی از چیست؟ آیا او توان خودکشی ندارد؟ آیا در پی مرگی آبرومند است به‌دست دیگری؟ چرا همهٔ گناهان اطرافیانش را به‌عهده می‌گیرد و حتی عشق ممنوعه را که در تشکیلات چریکی و اصطلاحاً زیرزمینی حکم مرگ دارد، به جان می‌خرد؟ آیا بیزاری از ادامهٔ خشونت باعث پاپس‌کشیدن او از مبارزه می‌شود؟ و ده‌ها سؤال دیگر. من برای تضمین گفتهٔ خود، خواننده را به صفحهٔ ۳۸۹ کتاب «از کیومرث تا هما»ی خودم ارجاع می‌دهم. آنجا که نویسنده گریزی می‌زند بر افکار کیخسرو هنگام مرگ.

گریزی بر افکار کیخسرو هنگام مرگ

… پشیمانی، واژهٔ پستی است و خردمندان را با آن کاری نیست و گویی سخت به کار پادشاهان می‌آید. کیکاووس، پادشاه ایران، سخت پشیمان بود و پشیمان از این جهان به جهان عاقبت سفر کرد. بر بالین او حاضر بودم آنگاه که مرگ تا نیمه بر او غلبه کرده بود و او سخن به صلابت نمی‌توانست گفت، اما به سخن‌گفتن اصرار داشت. چنگ در آستین من انداخت و مرا تا نزدیک خود پیش کشید و چشمان پریشان و خسته‌اش را در چشمان من دوخت و با من از پشیمانی بگفت. واژگان آن‌گونه به‌گوشم می‌رسید که گویی فاصله‌ای دور در میان ماست و هر تکانی واژگان را بی‌رنگ می‌کرد و به‌باد می‌رفت. پس بر جای خویش بی‌جنبشی ایستادم تا بشنوم و آنچه شنیدم مرا سخت جنباند… پادشاهی خدایی نیست، اما پادشاه خدایی می‌کند و اطاعت از کس نَبَرَد و کس را یارای نافرمانی از او نیست و از این‌رو عقل می‌تواند زائل شود و پادشاه تا کودکی نادان نزول کند و اگر کودکی خوش‌ذات باشی، از آنچه بد کرده چندگاهی پشیمان می‌مانی و تنها پشیمان. عقوبتی در کار نیست که کس برای عقوبت کجاست؟ اما حادثه‌ای نو و روزگاری نو تو را در خود می‌پیچاند. تو باز چون کودکان به‌دنبال مرغی خوش‌خط‌‌وخال روانه می‌شوی تا ناکجا و در اندیشهٔ بازگشت کجا توانی بود که تو تنهایی با خود و تو کی به خود سخت می‌توانی گرفت؟ پس کودک می‌مانی و پشیمان می‌مانی و چون کودکی پشیمان که گوش به کس ندارد و ترس از کس ندارد، معرفت نخواهی یافت… پس از شنیدن سخنان کیکاووس، من راه خویش یافتم که دیگر از آن پا پس نخواهم گذاشت. اما چه بگویم و به که بگویم که همگان سر بر آستان عادت سپرده‌اند و غیر از آن نمی‌پسندند و تو هر چه بگویی غریب است و ناآشنا و سازگاری با آن کی توانند؟ آیا افراسیاب نیز از همین‌رو به پوچی و هیچ نرسیده بود که خویشتن را در دل دریا فرو کرد؟ و آیا این صدای پرساز عادت نبود که او را به این جهان بازآورد تا در این جهان بر روی زمین بمیرد و همین‌جا بماند؟ این‌همه را با سروش غیب گفتم و او در پاسخ مرا به‌یاد روزی انداخت که در جنگلی را گم کرده بودم و هر بار پس از چندی به آنجا می‌رسیدم که از آن آغاز کرده بودم و گم‌شدن‌ام ادامه داشت تا پیری. اگر گم‌شدن تا پیری ادامهٔ راه من است، من این راه را نمی‌خواهم و نخواهم پیمود چرا که پشیمانی بر سر بیهوده‌زیستن چاره‌ناپذیرترین پشیمانی‌هاست… »

ارسال دیدگاه